سلام بفرمایید لطفا تایید شود ممنونم
۱- او را طلب کنید که مرا با او کار است.
معنی: او را بخواهید ( صدا کنید ) زیرا با او کار دارم.
۲- از پیش خود می خورم.
معنی: از جلوی خودم غذا برمی دارم و می خورم.
۳- شیخ در پی او روان شد.
معنی: شیخ به دنبال او راه افتاد.
۴- به قدر می گویم و بی موقع و بی حساب نمی گویم.
معنی: به اندازه ی لازم صحبت می کنم و حرف های بی جا و بی موقع نمی گویم و روی آن ها فکر می کنم.
۵- به قدر فهم مُستَمِعان می گویم.
معنی: به اندازه ای حرف می زنم که شنوندگان بفهمند و درک کنند.
۶- از بهر خدا، مرا بیاموز.
معنی: به خاطر خدا، به من یاد بده.
۷- تو دعویِ دانایی می کردی، اکنون که به نادانی خود مُعتَرِف شدی، تو را بیاموزم.
معنی: تو ادّعای دانش و فضل می کردی، حالا که اعتراف کردی که هیچ نمی دانی، به تو یاد می دهم.
۸- اصل در خوردن، آن است که لقمه ی حلال باید و اگر حرام را صد از این گونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود.
معنی: حقیقت خوردن آن است که خوراک و لقمه ات پاک و حلال باشد و اگرغذای حرام را صد برابر از این کارها را انجام بدهی اثری ندارد بلکه دل تو را سیاه می کند. ( نور حق به آن نمی تابد. )
۹- آن گفتن برای رضای خدا باشد.
معنی: سخن گفتن فقط به خاطر خدا و رضای او باشد.
۱۰- در دل تو بغض و کینه و حسد مسلمانان نباشد.
معنی: در دلت، نسبت به هیچ مسلمانی، دشمنی و حسادت نداشته باشی.